یِ فکرِ یهویی

ساخت وبلاگ
سلام وبلاگِ جان

چند روزی میشه با هم حرف نزدیم،

اوضاع کمی داغون بود

الان کمی بهتر شد

+ازمونمان خوب نبود :) به قولِ اری "من که فقد سوالا و نگاه میکردم" 

  • کاراتمو بستم،میخوام برم دفاع شخصی :) من بی ورزش زنده نمیمونم
  • میخوام یِ حرکتی بزنم ، یچی یاد بگیرم تو این تابستون
  • کارِ تو خوب کردن حالِ دیگران نیست گلِ من
یِ فکرِ یهویی...
ما را در سایت یِ فکرِ یهویی دنبال می کنید

برچسب : خودم,خودمُ,یافتم, نویسنده : lovetostudy بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 16:29

هی وبلاگِ جان خوبی ؟ ما تصمیم به ادامه ی راه گرفتیم ، تو نیز ما را یاری کن  ایکاش ما میتوانستیم کار کنیم ، تا همینطوری الکی پول خود را در جوی اب نریزیم ولی ما بیخیال نمیشویم ، یک چیزی میخواهیم یاد بگیریم که به کارمان بیاید باورمان نمیشود در این شهر کسی نیست که کلاس دفاع شخصی بانوان برگزار کند ، ما عاشقِ ورزش هستیم ما عاشقِ این هستیم که مشت بزنیم :) ما عاشقِ ورزش های رزمی هستیم ما نه به گذشته فکر میکنیم نه به اینده ما عاقل شدیم و راه خود را ادامه میدهیم ، به هر سختی که باشد ما دیگر هرگز همیشه هر چه به ذهنمان خطور کرد را نمینویسیم ، باید کمی از تو دور باشیم وبلاگِ جان یِ فکرِ یهویی...
ما را در سایت یِ فکرِ یهویی دنبال می کنید

برچسب : ادامه,میدم, نویسنده : lovetostudy بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 16:29

از این همه تنهایی به وجد اومدم :) همه دخترایی که میشناسم به تقریب میشه گفت اکثر دخترا ، میخوان که بابا مامانشون بذاره که راحت باشن ینی ازادی داشته باشن هر جوری میخوان لباس بپوشن هر جور میخوان فکر کنن هر جوری میخوان بگردن حتی تا 12 :|بابا مامانم دقیقا همین جوری شدن ، من نمیخوام این همه اعتماد میخوام یکم بهم گیر بدن :/ خداییش دیروز ساعت 7 تا 8 باید میرفتم سرو انقدر عصبانی بودم که 5 و خورده ایی زدم بیرون ، اونقدر تو پارک قدم زدم تا تخلیه شدم بعدشم یِ گل خریدم رفتم امامزاده اخرشم رفتم سرو ، گوشیمم خاموش کردم چون که واقعا حوصله خودمم نداشتم از سرو که اومدم حتی یِ میس کالم نداشتم برای امشب به بابام یِ فکرِ یهویی...
ما را در سایت یِ فکرِ یهویی دنبال می کنید

برچسب : منِ,قوی, نویسنده : lovetostudy بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 16:29