از این همه تنهایی به وجد اومدم :)
همه دخترایی که میشناسم به تقریب میشه گفت اکثر دخترا ، میخوان که بابا مامانشون بذاره که راحت باشن ینی ازادی داشته باشن هر جوری میخوان لباس بپوشن هر جور میخوان فکر کنن هر جوری میخوان بگردن حتی تا 12 :|بابا مامانم دقیقا همین جوری شدن ، من نمیخوام این همه اعتماد
میخوام یکم بهم گیر بدن :/ خداییش دیروز ساعت 7 تا 8 باید میرفتم سرو انقدر عصبانی بودم که 5 و خورده ایی زدم بیرون ، اونقدر تو پارک قدم زدم تا تخلیه شدم بعدشم یِ گل خریدم رفتم امامزاده اخرشم رفتم سرو ، گوشیمم خاموش کردم چون که واقعا حوصله خودمم نداشتم از سرو که اومدم حتی یِ میس کالم نداشتم
برای امشب به بابام یِ فکرِ یهویی...
ما را در سایت یِ فکرِ یهویی دنبال می کنید
برچسب : منِ,قوی, نویسنده : lovetostudy بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 16:29